که رادیوی خودتون رادیو معرف رو همراهی بیفرمایید باعث افتخار من و همکاران عزیزم است در اکرامت رو ایک بار دیگه خدمتون تبریک از بکنم فردا دوازده همه اردی بهشت ماه هست ساروز شهادت شهید آیت الله متحری که به عنوان روز معلم هم نامگذاری شده دوستان عزیز من سخنرانی این استاد فرزانه رو آماده پخش دارن که در برنامه بربال سخن تقدمیتون میشه موضوع سخنرانی شهید متحری حس حقیقت جوی انسان است انشاءالله که هم خودمون وقت بذاریم هم بچه ها رو تشکیل بکنیم که کتاب های عرضشمند استاد متحری رو متعالیه بکنن بربال سخن رو بشنوید آیا نرسید اون وقتی که این دلهای ما خوشی رو تیدا کند قرآن گفته ما اندکم ینفت و ما اند الله باق اسلام خیمش روی این پنج روک میده بای محال کدید که خدا از اون نظرش رو برگردید بربال سخن که چه نعاوض نده و برگردید سبینا و مولانا عبدالقاسم محمد سلام وعاله طیبین الطاهرین المعصومین عوض بالله من الشیطان الرجیم بقول رب زدن علما مثلا دید که من تحت عنوان جستجوی حقیقت عنوان میکنم یک مبحث است که هم دینی است و هم تلسفی است و اون شک هست شک و شکاکی مقدمتا این مطلب را عرض بکنم که در انسان به طور قطع و یقین یک خاصیتی هست به نام جستجوی حقیقت حقیقت جویی حس قابش این در انسان هست چرا انسان قابش میکند این یه هستی یه محرک درونیست در انسان که از هر چیزی که با او تماس تیدا میکند و نظرش را جلب میکند میخواهد اون را بتهمد این را میگوین هست قابش یا هست حقیقت جویی این هست قابش و حقیقت جوییست که بشر را دنبال فلسفه ها فرستاده هست و دنبال علوم فرستاده هست و دنبال عدیان فرستاده هست البته شک ندارد انسان یه مقدار که دنبال علوم بالخصوص میرود برای تأمین حوائج زندگیست چون علم کلید انسان هست برای بهزیستی و خوب زندگی کرده و این هست که در بشار وجود دارد ولی بدون شک در کنار اینجا هست این هست هم در بشار وجود دارد که از هر چیزی تا حدود امکان خودش میخواهد سر در بیاورد و میخواد حقیقت را بتهمد این هست در بشار وجود دارد ولی دلیلی در کار نیست که در حیوانات هم چنین هستی وجود داشته باشد که حیوانات هم بخواهند یک چیزی را بفهمند از اون نظر که به خود فهمیدن و به کشف حقیقت علاقمند باشند حل اینجاست که مسئله شک برای انسان پیدا میشود یعنی در برابر انسان یک سلسل مجهولات پیدا میشود که انسان اون مجهولات را نیسته حولات را نمیتواند حل کند و نمیتواند بفهمد این طور است یا اون طور است دوچار شک میشود دوچار تردید میشود دوچار ابحام میشود یک علامت استفهام در جلوب خودش میبیند این دو بهش میگویند شک شک آیا خوب است یا بد این مسئله ایست آیا شک خوب است یا بد در خلصفه آیا شک خوب است یا بد در علم هم همینطور آیا شک خوب است یا بد و از همه والاتر در دین چطور آیا در دین شک خوب است یا بد ما اجاله تن به خلصفه و علم کار نداریم آیا در دین شک خوب است یا بد مسلمن اون چه که در ابتدا به نظر می رسد این است که در دین شک بد است شک نشانه خوبس تینت است شک نشانه سیاهی قلب است شک بد است آیا این حرف درست است که در دین و در اون چه که مربوطه به دین است شک بد است بله این حرف درست است شک بد است هدف یقین است هم در علم و در فلسفه و هم در دین هدف این است که انسان اهل یقین باشد ایمان اون وقت ایمان است که تو امد یقین باشد اما شک تزلل است ادم اتمینان است تردیب دیگه هم برده شک بد است شک بد است شما یک شغل خصوصی را برای خودتان انتخاب کرده است دنبال یک رشته ای از کارها رفته است آیا بهتر است شما در این کار خودتان در این شغل خودتان در این حرفه خودتان متزلزل باشید شک داشته باشید که آیا من خوبه این کار داشته باشم یا نداشته باشم؟ یا خوب است ایمان داشته باشید به کار خودتان اعتقاد داشته باشید به کار خودتان و در نتیجه حرارت و شعور و نشاط داشته باشید خب مسلم خوبه انسان به کار خودش ایمان داشته باشد در دین هم انسان باید ایمان داشته باشد هدف ایمان داشتن است شما در هیچ جای قرآن مثلا نمیبینید که مردم را دعوت به شک بکنند که معلوم است دعوت به شک کار غلطی است همه جا دعوت به ایمان است پس شک بد است ولی یک نکته است باید عرض بکنم که از یک نظر و در یک جا شک خوب است و حتی بعضی از شک ها نه همه شک ها بعضی از شک ها که مقدس است انسان باید به خدا ایمان داشته باشد آیا این ایمان از همون حول و حلاو در انسان حق دلتیل وجود دارد؟ انسان به المهاد ایمان داشته باشد به پیغمبر ایمان داشته باشد به اولیاء دین ایمان داشته باشد این ایمان است کجا پیدا میشه ؟ ایمان باید کدا بشود برای انسان تا انسان شک نکند به سوی یقین رنده نمی شود شک برای بشر خوب است اما نه این که یک حدث خوبی باشد منزل خوبی باشد نه جایگاه خوبی نیست یقین جایگاه خوبی است شک برای انسان دالان خوبی است مهبر خوبی است برای رسیدن به ایمان و رسیدن به یقین تا انسان از این دالان عبور نکند و از این مهبر نگذرد به اون سرمنزل بسیار بسیار عالی و لذیذی که نام یقین دارد نمی رسد بی جهت که انسان نمی رسد قرآن هم تلگیه قرآن دعوت به شک کرده است کجا میگی کجا قرآن دعوت به شک کرده عرض بکنم یه مقدمه یک کچی که عرض بکنم بشر طبعا محکوم به تقلید است و پیروی بدیهیست یه بچه ای که در دامن یک پدر و مادری بزرگ بشه بس اون پدر و مادر دارای یک سلسل افکار و عقائد هستن حالا اون افکار و عقائد چه مذهبیه ایستن مذهبی باشد مذهبی هم باشد هر مذهبی باشد همون افکار و عقائد پدر و مادر طبعا و تقلیدن در روحی کودک پیدا میشود وله ها هر بچه در ایان بچگی تا هنوز به سن درشت و تنیز نرسیده اک تمام محتقدات از این مادر و مادرش را گر وست به صورت جزم قبول دارد یک دختر بچه کوچک اگر مادرش یک زن باشجاب و چادری باشد و اگر از نامحرمها خودش را بپوشد برای این بچه هم این فکر و عقیده پیدا میشود که یک زن باید همینجور باشد نقطه مقابل اگر یک دختر بچه در دامن مادری بزرگ بشود اگر یک دختر بچه در دامن مادری بزرگ بشود که در اون مادر هیچ از این حرف ها وجود نداشته باشد اساسا بحثی و سخن از افعات نباشد به نظر اون این بچه میاد همین خوب است در معتقدات مذهبی در معتقدات ملی در هر نوع فکری که شما در نظر بگیرید بچه در آغاز بچگی و کدکی در بعض معتقدات پدر و مادر را میتذیرد اما آیا باید همینجور بود؟ نه معتقدات پدر و مادر ممکن است برست باشد ممکن هم هست غلط باشد این است که انسان اگر بخواهد اهل تحقیق باشد اول کارش این است که در اون چه که از راه تقلید از پدر و مادر ترا گرفته است باید شک بکند این مقدمه را دانستی؟ یکی از کتابهایی که از این مقدمه را دانستی؟ سرسختانه با تقلید مبارزه کرده است؟ قرآن است قرآن شاید در دنیا کتابی پیدا نشود این مقدار تأکید اصرار کرده باشد یه وقتی من در آیات قرآن تطبع کردم دیگم از زبان هر تیغمبری بدور استثناء مبارزه با تقلید و تدعیت کورکرانه از اصلاح و گذشتگان و محیط را انتقاد کرده است از زبان مردم میگوید که اینجور میگفتند انا وجدنا آبا انا حالا امه و انا حالا آثارهم مقتدون میگی اینها به جواب تیغمبران اینجور میگفتند ما گذشتگان اصلاح خودمون را در یک طریقه یافتیم و همون دنبال طریقه پدران خودمون میریم کار به چیز دیگر نگذاریم یا گفتم راه همون راییست که پدران ما رفتند راه درست همون رای است قرآن در یه جاییم فرماد که اولوکان آباؤهم لایعقلون شیعن ولایحتدون خب ممکنه پدران اینها شعورش البهی چیزی نمیرسیده است بازم باید اینها پیرلی بکنه هستداران قرآن وقتی که دعوت میکند به اینکه رشته تقلید را از گردن دور بیندازید دعوت به شک میکند اینکه تردید کنید در اون چه که از پدران و مادران و اصلاف و محیط خودتون فرا گرفتید اما قرآن که میگوید تردید بکنید منظور قرآن این نیست که خب تردید بکنید تردید خوب است نه تردید بکنید تا بتوانید تحقیق بکنید کامادان اینکه انسان در سنن محیط خودش تردید بکنید نکند کامادان اینکه انسان در تقالید پدران و مادران تردید نکند هرگز موافقه به تحقیق نخواهد شد پس اینکه عرض کردم قرآن هم دعوت به شک کرده است اینجور دعوت به شک کرده است میگه که در این صحت اون چه که از اینهای گرفته اید تردید بکنید برای اینکه بتوانید مجالی بیابی برای اینکه تحقیق کرده باشید این شک را من حرض میکنم شک مقدس است یعنی شکی که برای تحقیق است مقدمه تحقیق است غزالی خودمون که در حدود 900 سال پیش زندگی میکرده است یه جمله دارد در اینکه از کتابهاش بود در اونجا یه حرف هایی میزند بعد میگوید که گفتارها را فائده این بس است که ترا در اون چه که موروسی گرفته ای ترا به شک میاندازد برای اینکه بعد از این شک است که تو خود بخود دنبال تحقیق خواهی رفت میگه من تا ترا به شک ناندازم که دنبال تحقیق نمیردی ترا به شکت میدازم تا بردی و دنبال تحقیق بری خود همین غزالی از مردان عجیب دنیا است نه تنها دنیای اسلام این مرد که این مراهر علمی را تایی کرده بود خودش در سرگذشت خودش نداشته است در کتابی به نام المنقض من الزلال یعنی نجات دهنده از گمراهی در اونجا میمیسد که من یکموار کم کم در خودم فرور هستم ببینم آیا این معلوماتی که من به دست آوردهم واقعا برای من یقین به وجود آورده هست؟ یا نه یه سلسله مسائل تقلیدی است از این استاد گرفتم از اون استاد گرفتم از اون استاد گرفتم چون این استاد گفته درسته گفتم درسته اونم چون قبلش گفته درسته آیا خودم و وجودان خودم اینها را کافی ندانم یا نه یه مرتبه دمنه کافی ندانم تدریجا این حیط هی در من قوت گرفت هی قوت گرفت به طوری که دیگر فکر من و به خودش مشغول داشته بود هر جا که بودم اگر سر درس بودم اگر سر نماز بودم اگر در خانه بودم اگر در کوچه خیابان بودم هر جا که بودم در خودم یک دردی را احساس می کردم یک سوزشی را در روح خودم احساس می کردم که من آرام نمی گذاشت کم کم این در ددن من اثر گذاشت لاغر شدم زیب شدم نهیب شدم کم کم از خورات موندم ولی چه که می کردم از یک طرف می دیدم اگر من می خواهم دنبال حقیقت داردم آزادانه مقام را چه بکنم ریاست عظیم دانشگاه را چه بکنم دیدم با این مقام و با این ریاست و با این گرفتاری و با این زهامت نمی شود از طرف یکم نمی تونستم هرچه فکر می کردم چطور این حالی ترین مقام اجتماعی و روحانی حصر خودم را کنار بگذرم این بود که در میان دین دو نیروی متضاد قرار گرفته بودم اینها بود که جان من را آتش می زد آخر کار خداوند مدد کرد که من توانستم از سر مقامات دنیاوی بگذرم و گذشت ولی دید اگر اعلام بکنم که من میخوام بگذرم مردم آزادش نمیگذرم شاه آزادش نمیگذرم میگن نه حتما تو باید سر مقامت باشی نقشه ای به نظرش داشتید اعلام کرد که من مسافره مسافره تا مکهان میخوام دارم از بغداد راحتا به طرف مکهان مشاید کردن ازش همین که رفت رفت رفت و مقدارها دور شد اونجا دیگه براش آسان بود یه دفعه خودشو از کافلت دزدید به جایی اینکه به طرف جنوب و جنوب قربی به اصطلاح دارد راشد برگردند به طرف مغرب رفت به شام و بیت المقدس لباس که به عوض کرد لباس درویشی گرفت و در این لباس درویشی هیچ کسیم نمیشنا خودشم به عهدی معرفی نکردم یه دفعه دنیا کذالی رو گم کرد یک مرتبه از جالیه با اون شخصیت و عظمت گم شد ده سال متوالی این مرد در حال گمنامی در بیت المقدس مشغول تحقیق و جستجو بود راه های مختلف تا خودش به عقیده خودش حقیقت رو پیدا کرد و واقعا ام عوض شد کتاب های اساسیش رو هم همین دوره نوشته هست خودش در شهران حال خودش نوشته هست من خودم در این بیت المقدس بیدم اسمم رو میشنیدم در اینجا ولی خودم رو آشکار نمی کردم گاهی وقتا میدیدم طلبه ها با هم دیگر دست مباسه میخونن میگن مثلا قال غزالی عقیده غزالی در این مسئله چنینه هست من خودم میشتیدم ولی هیچی به روی خودم نمی آوردم که اون غزالیه که شما حرفش نقل میکنید حالا غیر از اون غزالی هست غزالی امروز غیر غزالی اون رود هست هیچی نگفتیم قلب این جایت هست غزالی میگوید در یکی از سخنان خودش میگوید سخنان ما را فائده این بس باشد که شما را من به شک میاندازم در عقاعد موروسی شما تا بعد شما را وادار کنم وادار بشید اگر جستجو بکنید از حقیقت و اگر جستجو بکنید از حقیقت اون بعد حقایق را در می آگید خوبید همینجا یه مسئله دیگر مطرح هست با اون مسئله این هست واقعا آیا اینجور هست اگر انسان حقیقتجو باشد اناد نداشته باشد آیا راه بروی او باز می شود دلی یکی از مسائلی که قرآن اون را به صورت یک تعهد الهی نداشته باشد اینجور دیگر مطرح هست همین هست لَلَّذِينَ جَاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ صُبُلَنَا لَلَّذِينَ جَاهَدُوا فِينا لَنَهْدِیَنَّهُمْ صُبُلَنَا بَاِنَّ اللَّهَ لَمَا الْمُحْسِنِينَ یعنی کسانی که در راه ما در راه ما کوشش بکنند مجاهده بکنند ما اونها را گمراه نمی گذاریم ما دری از حقیقت در روی اونها باز میکنیم قلب اونها را روح اونها را هدایت میکنیم راه نمائی میکنیم لَلَّذِينَ جَاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ صُبُلَنَا بَاِنَّ اللَّهَ لَمَا الْمُحْسِنِينَ پس معلوم شد که ما یک نوع شک داریم که اون شک مقدس هست شک مقدس کدام شک هست؟ شک مقدس شک مقدس کدام شک هست؟ شک مقدس کدام شک هست؟ اون شکیست که به صورت پاره کردن زنجیرهای تقلید باشد ولی به شرط اون که انسان رسوغ بدهد به صورت تحقیق و به صورت کشف حقیقت یعنی به شرط این که در روح انسان درد ایجاد بکند درد راجع به فلسفه درد اینجا فکر کردی؟ ما میگیم درد بده درد هم مثل شک هست درد خوبه یا بد؟ ممکنه کسی بگید درد بده است نه درد بده است ولی داره این حال درد خوبه است اگر درد نباشد انسان بیماری را احتیاج را چگونه احساس میکند؟ اگر دل انسان درد نگیرد از کجا میفهمد زخم میده مثلا دارد زخم اثناعشار دارد؟ و چگونه میرود دنبال دوا یا عمل یا جراحی؟ اگر سر انسان درد نگیرد انسان چه میره دنبال معالجه؟ خود گرسنگی یا درد است نراحت میشه انسان ولی این لازم است اگر این درد آدم احساس نکند که دنبال غذا نمیرود اگر تشنگیر انسان احساس نکند که دنبال آب نمیرود درد در این اینکه انسان رو نراحت میدارد اعلام احتیاج طبیعت است طبیعت انسان داد میکشه وقتی میخواد به شما بگو اون که زبون اینجوری ندارد که هوا را به بوج ذر بیاورد طبیعت شما طبیعت بدن شما وقتی میخواد به شما اطلاع بگرد من غذا لازم دارم دردی به نام گرسنگی بر شما مسلط میخونند وقتی میخواد بگه من آب لازم دارم دردی به نام گرسنگی مسلط میکنند وقتی میخواد بگه یکی یه خفونتی مثلا در صلاح قسمت بدن پیدا شده است یه عضوی یه نراحتی دارد به صورت درد به شما اعلام میکنند ولی هاها وای به حال اون مریض که مرضش مرض بی درد باشد نمیفهمد نمیفهمد نمیفهمد یه روزی متلیلی شود که کار از کار گذشته است از درد هم بد است که اون آدم رنج میده آدم میخواد درد نداشته باشد ولی درد خوب است از این نظر که اعلام احتیاج صدیعت انسان است سک مقدس که عرض میکنم حکمه یه درد روحی رو دارد تا وقتی که درد باشه خوب است روح انسان میگه من غذا میخوام من علم میخوام من که یه حیوان نیستم من که یه گیاه نیستم من که یه سنگ نیستم من انسانم خدا به من یه روحی داده است از این حاسمانه ها بزرگتر من باید سر در بیا برم از حالا من باید بفهمم از کجا آمدم من باید بفهمم از کجا آمدم و در کجا هستم و به سوی کجا میرومم درد روح به صورت شک در انسان ظاهر میشود من باید بفهمم باید بدانم چه خوب میگوید مولا یه حسرت و ذاری که در بیماریت وقت بیماری نشان ذاری هست درد در بیماری نشان احتیاط هست هر که او بیدارتر پردرتر هر که او حشیارتر رخزرتر میگه هر کسی که بیدارتر از دردش بیشتر هست آدم های بیدار در دنیا یعنی خواب هست خواب هست حس ندار پس بدان این اصل را ای اصل جو از این اصل را از اصل جو هر که را دردست او بردست بود یه مثالی به مسائل اجتماعی عرض میکنم در مسائل اجتماعی بسیاری از مردم هستن هیچ نراحتی ندارن یعنی در اجتماعشون هر چی بگذرد اگر بشر بشر را بخورد او همین قدر که خودش راحت باشد همین قدر که قضاش آش آماده باشد مسکنش آماده باشد زندگی شخصش آماده باشد هر چی به اجتماع بگذرد بلو اون که اون طرف دیوار خانه یه خانواده تغییر مسکن باشند که به نون شبشون معتاد باشد اصلا او فکر نمیکن در اجتماعش ادارت حکم فرماد باشد یا نباشد اصلا او درباره این مسائل فکر نمیکنه اصلا مسئله دیگری براشون مقره نیست اصلا مسئله دیگری براشون مقره نیست اصلا مسئله دیگری براشون مقره نیست اما یه نفر تجمال اسد آبادیست تو ایران هست برای اونی که در هندوستان درد میکشد او اینجا درد میکشد برای تمام جهان اسلامی برای تمام جهان اسلامی درد میکشد که چرا در زیر یوغ اجتماع هستند آیا این با درد بهتر دردم آدم رنج میداریده ناراحتش میکنه آیا این با درد بهتر یا اون بی درده یک همچه دردی برابر هست با هزار سال بی دردیو که اسمش صحابتو بگذارند آرامش بگذارند علی ابن عدی طالب به این هلین تحبیر درد میفرماید اوو عدیتو مبتانند و حولی بپونون غرسا و اکبادن هررا هست انسانیت اینه درد داشتند میفرماید که من همه راه های تناؤم را بلدم قدرتش هم دارم توما خیال بکنید عقله علی نمیرسته مثلا نمیفهمد که بهترین لباس ها میشه تا یکی از از چرا میشه تا یکی از بهترین غذاها را چرا؟ اما من هرگز چون این کاری نمیکنم من کسی نیستم که در اینجا با شکن سیر بخوابم شاید در هجاز یا در یمامه در شمال هجاز از اون نقاطی که مردم سرزیر تر بودن میسان میزنند من در اینجا من در عراق شکن سیر باشم شاید در هجاز یا در یمامه افرادی باشم که به یک نال آرجو داشته باشن و گیرش نیاد بعدی فرماد آیا من باید اونجوری که اون قائل میگوید گوینده میگوید باشم و حسب و کدائن انتبیتا به بتنتن و حولا که اکبادن تهنه الی قدی این درد از تو را برد که شکن سیر بخوابی و در اطراف تو شکم های گرس نباشد من برات را در دلهای همه ما قرار بده ما را قدردان اسلام و قرآن و این وجودات مقدسه بفرما و عجل فی فرج مولانا ز خود بینی چوبت زشتی به چشم دل خدا بینی در آن وجهو له باقی فنا اینه بقا بینی در آن وجهو له باقی فنا اینه