مصطفى شریف مصطفى شریف مصطفى شریف مصطفى شریف بسم الله الرحمن الرحیم مصطفى شریف مصطفى شریف مصطفى شریف مصطفى شریف مصطفى شریف مصطفى شریف مصطفى شریف باره شراب هم بکار رفت که فرمود این تعم همون طوری که در تعبیرات فارسی ما میگیم آب خوردن که بر نوشیدنی هم خوردن اطلاق میکنیم در قرآن کریم هم اینکی نیشده است در سوره انباره که بغره قبلن مرازه فرمودید که اونجا فرمود آیه دویس و چهل و نه سوره انباره که بغره این است که خب معلوم شاید همون طوری که در تعبیرات فارسی به نوشیدنی خوردن اطلاق میکنن بگن آب خوردن در تعبیرات عربی هم به مشروب متعوم اطلاق میکنن به شرب تعم اطلاق میکنن فرمود به این که اینجا هم فرمود به این که که اطلاق تعم بر شرب شده است اطلاق تعم بر شرب شده است مطلب چهار رومان است که گاهی و مرحوم قدس عردویدی اصناد داده میشود که اشون استقرار من میکردن از این زبدت و رحکامشون که در آیات رحکام است استفاده نمیشود که اشون استقرار من میکردن بلکه فرمود بر شرب اطلاق میکردن اگر ازلام به این معناه باشد که اینها روی چوبی نوشته بود امرنه روی چوب دیگر نوشته بود نهانی روی چوب سیبم چیزی نوشته نبود اینها را در هنگاه مسافرد یا غیر مسافرد این چوبار بیرون میابردن از یک کیسی یا ذرف دیگری هر کدام از این چوبا که بیرون میامد برابر اون عمل میکردن بعد تمود و الازالک یلزمور من و انر استخاره این حرف نهایی خود مرحوم مقدس اردویلی نیست بعد دارد به این که استخاره که مشفور جواز اوست یا رجحان اوست اگر چونان که ما ازلام را به این معناه بگیریم که به ازیای گرفتن دازمش این است که استخاره ممنوع باشد در حالی که روایات فراوانی بر جواز او یا مثلا بر استحباب او دلالت دارد و یا ممکن است کسی قائل باشد که این به نست تخصیصا خارج شده است و هر تقدیر اشون استخاره را من نمی کند در باری استخاره سه طرز تفکر هست یه طرز تفکر و مصطلح بود که برای رفع حیرت بود همون بود که بیان شد انسان کاری که انجام می دهد یا از نظر استفاده می کند یا از بسر یا اهل فکر و متعالیه است حکیمانه متعالیه می کند یا اهل معرفت است باطن را می بیند دلاخره با شهود مسئله بروحل می شود اگر خودش اهل نظر یا اهل بسر نبود با صاحب نظر یا صاحب بسر مشارط می کند اونا که صاحب نظرن یا صاحب بسرن او را راه نمایی می کند اگر از مشمولت دیگرانم ترفیه نبست استخاره می کند برای رفع حیرت استخاره این که برای رفع حیرت است اون که که معمول بین متدیدینین هست در همین حد است که حیرت را برطرف بکند اما علم به غیب پیدا کنند رجمه به غیب پیدا کنند از نظر قدرت این را معسیر بدانند از نظر علم این را سند قطعی بشمارن چه نیست استخاره برای تطیب نفس است برای آرام کردن رو از نبستان و استراب است به هیچ اثر دیگر ندارد نه انسان از در علمی یقین پیدا می کند که این حق است که می شه رجمه به غیب نه از در عملی این را معسیر می داند که خیر خود را به وسیل استخاره حل کند اونم خیر است نه تفاعل تفاعل ممنوع است و منهی است که لا تفاعلو بالقرآن که قرآن به کسی فالنامه قرار بده می خواد ببیند از این تیارت سودی می برد یا نه نفع مادی نصیبش می شود یا نه از این مسافرات بهره مادی می برد یا نه که تفاعل بزند برآن که فالنامه بشه برای اون این منهی است اما استخاره معنیش نیست که خیر من در این است یا نه حالا خواه نفع ببرم خواه نفع نبرم خیر غیر از نفع مادی است غیر از فال است انسان اگر استخاره کرد در یه تجارتیز خوب آمد و در تجارت زراره کرد باز شاکر باشد و بداند خیر اون در این بود خیر غیر از نفع است پس یه فرق است بین تفاعل و استخاره حالا که مرز تفاعل از استخاره مشخص شد استخاره جائز است تفاعل ممنوع است حالا انسان که استخاره کرد محصول این استخاره چیست از در علمی یقین پیدا میکند به غیب هرگز این چیه نیست از در عملی این را منشای برکت میداند و مؤثر میداند که در کارهای عملی مؤثر عملی باشد هرگز این چیه نیست پس استخاره نه مبدع تأثیر عملی است نه مبدع تأثیر علمی یه رفع حیرت است که انسان خود را مزمت نکند یه امیدی هم هست بنابراین انسانی که استخاره میکند این چنین نیست که این کار را منشای از هر بداند یک یا جزم پیدا کند دو بنابراین اون تفکر وحابیت که توسط را ممنوع کرده شفاعست را ممنوع کرده احیانا استخاره را ممنوع کرده خیال بکند که انسان به بسیارین استخاره میخواد رجمه به غیب کند علم به غیب پیدا کند یا همین کار را منشای از هر میداند این چنین نیست نه این کار را معسیر میداند چون معسیر کل رب العالمی نیست نه با این کار علم به غیب پیدا میکند چون لا یعلم الغیب الا الله و الا اولیای الهی که خدا اونها را به غیب آگاه کرده است که به همون تلکمه انباع الغیب نوحی های لیک غیر از اولیای الهی که به تعلیم الهی عالم غیبن کسی غیب نمیداند و غیر از ذات اقدس اله هم هیچ کسی در عالم معسیر نیست و هر کسی در عالم معسیر است حتی مدبرات امر معموران الهی هم فرشتگانه که مدبرات امرن معموران ذات اقدس اله هم و خداوند به دست فرشت چنین کار را میکند یا به دست انسان و دوست انسان خیلی به انسان میرساند و نابارین هم تبرک معنی خود را پیدا میکند هم توسط معنی خود را پیدا میکند هم شفاعت معنی خود را پیدا میکند هم استخاره اما فرق استخاره با قرآن هست که استخاره حکم فقهی نیست بیان حل کرای عملیست قرآن یا حکم فقهی هست برای حل مشکل فقهی که قرآن لکل امر مشکل که انسان در مقام فقه اگر خواست موضوعی رو تشکیص بدهد نه احکام را هرگز حکم را نمیشه با غره حلی کرد حکم را با همین چهار منبع باید حلی کرد یعنی کتاب و سنت و عقل و اجماع اینا منابع فقه هن و احکام فقه هن غره جزه منابع فقهی نیست هیچ منبعیت ندارد که انسان حکم را با او حل کند مشکلات موضوعی را و ابحامات موضوعی را غره حل می کند اونم در مسئله حقوقی ولی انسان در کارهای شخصی خود برای رفعه حیرت استخاره می کند فته هستنه که استخاره غیر از تفاعل است استخاره جائز است و تفاعل ممنوعیه مطلب و انسانی که استخاره کرده است هرگز جزمه به غیب پیدانه می کند که بشه باید رجمه به غیب بگه من حالا غیب دانستم این نیست این نو مطلب و استخاره را معصر نمی داند بنایی که معصر کل ذات اقدس اله هست او مدیر و مدبر همه چیز هاست نخ به دست اوست یا زار رو یا نافه اوست استخاره یک وسیله است که انسان بتواند تا حدود حیرت خود را رفع کند و امید به خیرم داشته باشد همین نه این که این کار را معصر بداند تا معاذ الله بشه بد شرک و مانند دارد پس نه از در توحید عملی مشکلی دارد نه از در توحید علمی مشکلی دارد وفصیدی به هم ندارد اون چی که معروف بین مسلمین هست در بار استخاره همین هست نون تونروی هاییست که وحابی فکر می کند بعد مثلا ممکن تحریم بکند که انسان استخاره را معصر بداند یا استخاره را مایه رجمه به غیب و علمه به غیب بداند نون افرادی که در بعض از نوشته های بعض از بزرگان فقهی هست که این ها با وسیله استخاره خواستن برهان قامو کنن در توحید که اگر واجیبی نبود چگونه بین مراجعه به قرآن و رسوندن خیر یا اتمینان به خیر رابطه برقرار است در همون قاعده قرآه مرحوم های بجنوردی رزمان لعنی یه همچی افرادی دارد بعضیشون بعید است با این که نه تنهایشون فقیه بودن حکیمن بودن بر تقدیرشون در قواعد فقهیشون در بحث قرآه یه همچی افرادی را فرمودن که مسئله استخاره و قرآه و امثال زانه حتی در بابه قرآه که این رو دلیل بر توحید حق گرخدن قرآه از نه دلیل بر توحید است که افرادی ایشون باشد نه منافیه با توحید است که تفریت دیگران باشد الامرو بین الافراد و تفریت مطلب دیگران است که اگر کسی این شرطها را عمل بکند هر گونه قضاهایی که قبل از دیگران قبل از نزول آیه تحریم مصرف کرده بود حلال است و اینی است که تمام قضاها تمام آشامیدنیها تمام کارها اگر با تغواه همراه باشد یعنی اگر قبل از نزول تحریم و قبل از تمامیت نساب حجت اگر یکیسی خلاف بکند اون خلاف نیست نه قبل از نازل شدن آیه حرمت مئیار نزول تحریم نزول آیه حرمت نیست مئیار تمام شدن نساب حجیت است یک وقت آیه نازل شده است به یکیسی نرسیده یا آیه نازل شده به کسی رسیده و رو او کراهت استفاده کرده کسی نبود برای او تبین کند او رو تفهیم کند که آیه در راحت و حرمت میکند در عصر امر کسی میگساری کرده و امر خواست او را حد بزند وجود مارکه استعمیر سلامون لره فرمود ای رو بین اصحاب بگردانید ببینید کسی میگوید که ما قبلن آیه حرمت خم را برای این خوندیم و این میداند یا نه اگر قبلن آیه حرمت خم را برای او خوندن و او توجیه شد بعدن دست به میکساری زد حد یاری کنید نفرمود به این که حالا که آیه حرمت خم نازل شده است برچین این کسی حد بزنید چون صرف نزول آیه کافی نیست این سه محور باید پهمین بشد یک نزول آیه دو قراعت این آیه بر شخصی ما اینگن سه استنباط تام به بفهمت که این آیه نازل به کراحت نیست ناجب نزاهت نیست تاجه به حرمت است اگر چیزی سندن و دلالتن به نصاب و حجیت رسیده است از اون و بعد لیه حلکه من حلکه آن بیگنه خواهد بود این هم مطلع پنجم اما الان آیه که در پیش داریم فرمود در اول همین سوره مبارک مائد ذات اغدس اله مسئله ممنوع بودن سید در حال احرام را به طور کلی اشاره کرد فرمود اولین آیه این سوره مائد این است یا ایوه هلزین آمنون اوفو بالاقود اوهدل لکن به هیمت و نهید و انعامه الا ماید داریکم غیر محل سیده و انتوم حرام در زمن تحلیل انعام فرمود در حال احرام سید حرام است که حرام جمع حرام است حرام یعنی شخص محرم حلال یعنی شخص محل برقبال اون اطلاقات دیگری که دارد خب ولی این روشن نیست سیده برست سیده بهرست عمدیست غیر عمدیست اما در آیه محل بست مشخص فهمود که سیده برست اونم عمدی فهمود یایوها لزین آمنون لیبلووننکم اللهو به شیعه من سید که تنالهو عیدی کن و ریماهو کن یه امتحان قطعی درباره کارای کچک امتحان قطعی از این کلمه لام قسم با نون تعکید این استفاده میشه برد حتما یقینا ذات اقدسیلا شما را میازمایه به چی میازمایه به شیعه ان من سید این تنوینش تنوین تحقیر است شما را به چیزای کچی که امتحان میکند ببیند چی در میارید یه چیزای کچی که سهن اولا بچه های این سید که قدرت پرکشیدن ندارن این تنالهو عیدی کن یا احیانا سیدهایی که در حال خواب در کنار چادرهایشن شما آرمیدن خابیدن گرچه بزرگ سالن ولی چون خابیدن باز تنالهو عیدی کن از سیدهای کوچک و بزرگ از حقیر و غیر حقیر خدا شما را با اینها میازماید لیبلوان نکم اللهو به شیعه ان من سید چه تنالهو عیدی کن و ریماهو کن هم اون سیدهای بزرگ را که با سلاح باید شکار کنید شما را میازماید هم این سیدهای بزرگ را سیدهای کوچک بچه ها و جوجه ها که با دست میتوانید بگیرید شما را میازماید تنالهو عیدی کن و ریماهو کن این را امتحان میکنند لیعلم اللهو من یخافهو بالغیب تا معلوم بشود که ایمان به غیب دارد و از غیب میترسد بعضی هستن که ایمانشون ایمان به شهادت است اونها فوق آنن که کسی اونها را بترسانه اون که این فهمات هم و نار که من قدر آها به هم فیامو از زبون اینها دیگه عبادتشون خوب همینه نار نیست یا هم و جنه که من قدر آها به هم فیامو نعمون اینا عبادتشون شوقن الی جنه نیست اینا شکرن لله هست حبن لله هست که عبادت احرار هست ولی انسانهای عادی که نه در مقام ان و انن که واقعا بهشو جهنم را ببینن نه در مقام کنن که گویا ببینن اینا ایمانشون ایمان به غیب هست معلوم بشود که اینا به غیب ایمان دارن یا ندارن جهنم ندیده را قبول دارن یا ندارن البته راه باز هست که انسان برست به جایی که جهنم را ببیند اگر رسید توباله و حسن و معام اما اکثری مردم که به اینجا نمیرسند لذا اکثری مردم ایمانشون ایمان به غیب هست به این ایمان به غیب را هم قرآن ستود و پذیرفت که یؤمنونه به غیب اما اگرچه اونچه رسید به جایی که شهد الله انهو لا اله الله و الملائکت و علو الالم چنین علمایی که همتای ملائکه شاهد وحدانیت خدایم چنین علمای ربانی هم شاهد معاد خدا هم هستن چون مبدع و معاد یکیست چنین علمایی که شاهد وحدانیت حقا همتای فرشتبان چنین علمای هم شاهد بهشو جهنم هم هست اگر به اونجا نرسیدیم لاغل ایمان به غیب هست این حد اقل هست هم مهور امتحان حد اقل هست با تنوین تحقیر زی کفرمود که به شیعین منسته هم ممتحنها افراد آدی هست لیعلم الله من یخافه بالغیب اون اوحدی الهی در این مداره راهه ای ال امتحان نمیشه اون که از حلال میگذرد از مال خود میگذرد هلا بیاد به دنبال حرام عرکت کند اونی که از مال حلال خود میگذرد اون بیایید دست به حرام دراز کند او این چنین نیست اما توته مردم احیانا دستشون به حرام دراز میشه فهمون ما این توته مردم را که ایمانشون ایمانه به شهادت نیست ایمانه به غیب هست ما اینها را میازمعیم یه وقت کسی همتای ابراهیم خلیل علی نبی جناب آله و علیه السلام که ادامه کند وعنه علی آقاولوکیه منش شاهدین یعنی اگر در سوریه آل امران خدا فهمود شهدن لهو انهو لا اله الله و الملائکت و بؤل الال ابراهیم خلیل فهمود وعنه علی آقاولوکیه منش شاهدین نه تنها من مغرم بهدانیت هستم من شاهد بهدانیت حقا اگر این چنین شد که اونها فوق اینن که اینها رو خدا با کار حرام بیازمه یاد اما افراد عادی که ایمانشون ایمان به غیبه است خدا اینها رو میازمه یاد بیند بلاخره جهنم ندیده رو قبول دارن یا ندارن لیعلم الله من یخافه بالغیب البته ذات اقدس اله هم با این گروه زیاد کار دارد لطن زر قومن اینو که خشی الرحمانه بلغیب اینا رو کاملا میستاید اونها اوهدی از انسان ها هستن که اسوه دیگران دست رسیب اونا کار آسانی نیست انسان تا خود را میبیند که نمیتواند به جهنم را ببیند شما شاید تو هر صد ازار تو هر یه میلیون نفر یه ادام پیدا کنید که خود را نبیند همون حرف نورانیه بر روح ملیسی اول رزوان داره هست که شونتون کتاب شریف روزتون متقین ملیسی اول مرحوم محمد تقیی ملیسی قدس سر روح نه ملیسی دوبو محمد باقی رزوان روح داره مرحوم ملیسی اول در همون روزتون متقین که شرح ملایه زرال فقیه ابن بابای هست اشون اونجا دارن به این که من در مدت عمرم صد هزار یا بیش از صد هزار نفر را هدایت کردن و اما یک نفر از اون کسانی که من میخواستم پیدا را کردن خب بارا صد هزار نفر را الان اگر کسی بخواد هدایت کند با این وسط رسانه های گروهی کارا سختی نیست اما چهار قرن قبل کسی بخواد صد هزار نفر را هدایت کند خیلی باید اینسان بارسته باشد اون مرجع تقلید بود امام جمعه بود امام جماعت بود مدرس بود زعیم حوضه علمی اسفهان بود به هر تقدیر اون توانه صد هزار نفر را هدایت کند فرمود من صد هزار نفر را هدایت کردم اما یک نفر از کسانی که این راه را تقلید کند من پیدا نگردم اون کار آسانی نیست لذا قرآن با اکثری مردم که سخن میگوید مرحله من خشی الرحمان بالغیب هست لیونزر من کان کذا هست یؤمنون بالغیب هست لیعلم الله من یخافو بالغیب هست و ماننده ها فرمود خدا میاز ماید تا معلوم بشه تو بحثای امتحانی هم مرازه فرمود اید که این علم علم فعیلیست و گهنم علم ذاتی اقدسه اله که در ازل بود اون هم باره هست فرمود یعلم خائنت العیون و ما تخفی صدو چه بگوید چه نگوید خدا میداند وعلوم اندلا یعلم ما فی انفوسکم فهزروه خب ایه هشتاریست فرمود اونی که در نهان خانه شماست و حتی احیانا بر خود شما مخفیست و شما ناخداگاه زیر فرمان و اون خود خود در اون درخواهیه در اون در اون کار میکنید خدا اونه میدوند فرمود اگه حرفتون جهر بود نه تنها جهر را خدا میداند خب جهر را دیگری هم میشنبرد سر را هم میداند نه تنها سر را میداند سر را خب شما هم میدانید اخفای از سر که بر خود شما مخفیست خیلی از موارد است که انسان در خیشتن فرو برود با خبر میشه برخواهیه اما یه خودی در درون خود اوست که با خبر نیست اون خود خود میشه اخفای از سر لذا خیلی از موارد انسان که های کار بیس سال سی سال چه سال انجام میده بعد معلوم شد دستش خالیه این که بعد معلوم شد دستش خالیه برای این که این خود اول با مرز و پیری و همه اینها از بین رفته اون خود خود اون درون خودش نشون داد اینه که در اواخر عمر ما دیدیم کسانی که یه وقتی میگفت من پنجاه هزار کتاب رو معرفی کردم در کمال قروب همین اواخر گفت من بوی بردم خب اینا هست انسان وقتی این هجاب را دارد از اون خود خود بیخبر هست حالا به وسیل مرز به وسیل پیری همه اینها فروکش کرده اون خود خود خودش نشون میده اون اخفای از راز خودش نشون میده اینه که انسان به هم یه حسبون و انه هم یه حسن و سنان تو اواخر عمر معلوم میشه و تو برزخ و مر ذات اقدس اله فرمود این چیزهایی که شما به عنوان اسرار در دل زخیره کردید ما میدانیم این چیزهایی که شما را زخیره کرده به شما از اونها بیخبرید و در تحت فرمان اونا دارید کار میکنید اونا را ما میدانیم خب اون مربوط به علم ذات اقدس اله هست اما این که فرمود این علم فعیلیست علم فعیلی صفت فعل خداست این یه مقدمه فعل خداست خارج از ذات خداست این دو گاهی هست گاهی نیست حادث هست امکان دارد و همه احکام خلق برو بارست این علم هست که علم فعیلیست که فرمود ما میازمائیم تا این روشن بشود که این علم فعیلی صفت مخلوق در حقیقت این مخلوق هست صفت فعیلی خالق هست یعنی این فعل خالق هست فعل خالق یعنی مخلوق وگرانه خودش اعلام کرد فمود بعلمو انن لها یعلم ما فی انفسکم فحذرو خوب چنین ذات اقدس الهی نیازی به آزمون ندارد و هر تقدیر فرمود به این که خدا شماره میاز ماید لیعلمن لهمن یخافو بالغیب فمن اعتدا بعد ذالکه فلهو عذاب علیم حالا اگر کسی با این امتحان الهی سرفکنده از امتحان در آمده است تعدی کرده است عذاب علیم به انتظار روست حالا این سرخص به مسئله سید در حال احرام است اونگاه وارد مسئله که میشه من نفرمان یا ایوها لذین آمنون لا تغترو سیده و انتم هروب حالا این سید سید بحریست یا سید برری او را در آیه بعد تشریح میکند اوهل لکم سید البحری و تعام و متعان لکم پس معلوم میشه باید که این سید اگر مطلق است با اون تغیید مقید میشه باید به سید بر یا ایوها لذین آمنون لا تغترو سید نه لا تزدهون سخن از زهب ها نیست سخن از قتل هست خواه به صورت شکار باشد خواه به صورت زهب بسیار آستانی اعظم الحمدلله ایران