بدونم چه هدفی دارم و ایچی میخوام بیام اینکه بریم قسل زیارت بکنیم آماده بشیم عطش بزنیم لباسهای خوشبو بفوشیم تا بیاییم به دیدنه پانوم معصومه من البته مثلا موقعی میخوام بیام حرم یه خورده دلم گرفته باشه قشن میام با حرم حضرت معصومه حالا به قول آبجیم یه قسل زیارت بکنیم و اینکه با دل صاف و دل شکسته میام سراغ حرم که اونجا حضرت معصومه حاجت روام کنه خدایی و شکر بابت این که ما توی کشورمون مهمان امامزادگان واجب و تعظیمیم جنب استاد حسین زاده ما ایرانی ها چرا اینقدر عاشق امامزاده حامونیم؟ دریای عشق و معرفت حرمهای اهل بیته ما هم بارانهای باشیم قطراتی که بباریم بریم در درون اینها یکی قطر باران زرده خجل شد پهنهای دریا بدید که جایی که دریا است من کیستم اگر میخوای مروارید بشیم در این دریا شنا کنیم تا انشالله گرفتاری صدف دل بشیم و بعد بریم مروارید آلم بشیم انشالله خیلی متشکرم خدا رو شکر میکنیم که توفیق شد امشب کنار شما و در ساموز شما باشیم شما دوگه عزیز به پایان ویژه برام رسیدیم خیلی متشکرم انشالله فرداشت و از مشهد مقدس این برنامه ترقیم کنیشه التماس دعا و خداحافظ شبتون به خیلی باشه خیلی ممنونم که رادیو معارف رو برای شنیدن انتخاب کردید من به اتفاق همکارانم در این نوبت پخش از شما خداحافظی میکنیم و دعوت میکنم برنامه برکرانه نور رو بشنوید تفسیر آیات 93 و 94 سوره مبارکه ماعده با بیان مفسر عجومند قرآن حضرت آیت الله جوادی آملی از شما خداحافظی ممنونم که رادیو معارف رو بشنوید ممنونم که رادیو معارف رو بشنوید ممنونم که رادیو معارف رو بشنوید ممنونم که رادیو معارف رو بشنوید اینجا مسئله ترتیب بیان احکام خمر به صورت نسخ نبوده است بلی که اول به صورت عام حکم بیان شده بعد به تدریج اینها حکم تشریح شده و تبین شده همون طوری که اشاره شده مطلب دومان است که نحوه ترتیب همون طوری که سیده رستا رزمان لاله در المیزان فرمدون اون سبک طبیعی است نه اون طوری که در تفسیر غرتوبی آمده در بین متاخرین المنار گفته و بعضی ها هم چه از خودی چه از بیگانه پذیرفتن اونا فکر می شدن که اول آیه سوره بغره نازر شده است بعد آیه سوره نسا بعد سوره ماعده در حالی که سوره انبارکی اعراف در مکه نازر شده است به اسم رای نهرچه که یستقو علیه انو اتمان این را تحریم کرده است و اگر از مبارکه خواهد خاص ثابت شده بود که خمر اثم است حرمت خمر را استنباز کرده بودن و اگر تا کنون حرمت خمر برای نهر سابت نشد وقتی آیه سوره بغره نازر شده است مسلم فهمیدن که خمر حرام است اگر چنون چه به وسیله سنت یا امارات دیگر ثابت شده است که خمر اسم است که ثابت می شد که خمر حرام است و اگر تا کنون ثابت نشد است که خمر مستقل اسم است با نازل شدن آیه سوره بغره برای همه شون روشن شده بود که خمر حرام است قرآنی که حفظ می کردن در نماز و غیر نماز می خوندن وقتی که فهمیدن که در سوره اعراق فرمود است که حرم ردی الفواه شما و لحر منها و ما بطنه و الاثمه و البقیه به غیر الحق پس کل ما صدقا علیه انه و اثمون فا به حرام در سوره بغره هم پرمود به این که یسالون نکه آن خمر و المیسر قول فهمه اثمون کبیر و منافعه بود دیگه با نازل شدن سوره بغره هیچ توجیهی برای این که خمر حرام نیست وجود نداره خب فهمه یعنی فی کل واحد منما ندر مجموعشون اسم باشد یعنی در کل واحد یسالون نکه آن خمر و المیسر یعنی دوتو سآل است چون دوتو سآل است جواب دوتو سآل یک جا داده است که فی کما یعنی فی کل واحد منما اثمون ندر مجموع اسم است و در جمعی اسم نیست که یعنی کسی میگساری کرد در کنار میگساری قمار باخت حرام کرد و اگر تک تک اینها را انجام داد حرام نکرد این که در ذهنی هیچ کسی نمی آید خب پس مطلب اولاست که ترتیب غیر اندسق است مطلب دوم آنست که ترتیب برابر نزول آیات مکشی و مدنی است نه برابر اون چی که در قرآن کریم است اول سوره بغرب و بعد سوره نساب و بعد مثلا سوره ماعده مطلب بعدیان است که این کلمه تعم در باره شراب هم بکار رفت که فرمود این تعم همون طوری که در تعبیرات فارسی ما میگیم آب خوردن که بر نوشیدنی هم خوردن اطلاق میکنیم در قرآن کریم این هم اینکی نیشد است در سوره بارکه بغره قبلن ملازه فرمودید که اونجا فرمود آیه دویس و چهل و نه سوره بارکه بغره این است که خب معلوم میشه همون طوری که در تعبیرات فارسی به نوشیدنی خوردن اطلاق میکنن میگن آب خوردن در تعبیرات های عربی هم به مشروب متعوم اطلاق میکنن به شرط تعم اطلاق میکنن فرمود به این که اینجا هم فرمود به این که که اطلاق تعم بر شراب شده است اطلاق تعم بر شرب شده است ممنون دو مطلب چهارمان است که گاهی و مرهوم مقدسه هردویدی اصناد داده میشود که اشون استقرار من میکردنمیشود من میکردنمیشود از این زبدت رحکامشون که در آیات رحکام است استفاده نمی شد که ایشون استقرار منم می کردن بلکه فرمودن اگر ازلام به این معناه باشد که اینها روی چوبی نوشته بود امرنه روی چوب دیگر نوشته بود نهانه روی چوب سه بوم چیزی نوشته نبود اینها را در هنگاه مسافرد یا غیر مسافرد این چوبار بیرون می آوردن از یک کیسی یا ذرف دیگری هر کدام از این چوبا که بیرون می آمد برابر اون عمل می کردن بعد تمود و علا ظالک یلزمور من اون استخاره این حرف نهایی خود مرحوم مقدس عرد بیرینیست بعد دارد به این که استخارهی که مشهور جواز اوست یا رجحان اوست اگر چونانچه ما ازلام را به این معناه بگیریم که به ازیا گرفتن دازمش این است که استخاره ممنوع باشد در حالی که روایات فرابانی بر جوازی او یا مثلا بر استحباب او دلالت دارد و یا ممکن است کسی قائل باشد که این به نست تخصیصا خارج شده است و هر تقدیر اشون استخاره را من نمی کند در باره استخاره سه طرز تفکر هست یه طرز تفکر مستلح بود که برای رفع حیرت بود همون بود که بیان شد انسان کاری که انجام می دهد یا از نظر استفاده می کند یا از بسر یا اهل فکر و متعالیه است حکیمان و متعالیه می کند یا اهل معرفت است باطن را می بیند بلاخره با شهود مسئله بروحل می شود اگر خودش اهل نظر یا اهل بسر نبود با صاحب نظر یا صاحب بسر مشورت می کند اونا که صاحب نظرن یا صاحب بسرن او را راه نمایی می کند اگر از مشمولت دیگرانم ترخی نبست استخاره می کند برای رفع حیرت استخاره ای که برای رفع حیرت است اون که که معمول بین متدیلین هست در همین حد است که حیرت را برطرف بکنن اما علم به غیب پیدا کنن رجمه به غیب پیدا کنن از نظر قدرت این را معسیر بدانن از نظر علم این را سند قطعی بشمارن چه نیست؟ استخاره برای تطییب نفس است برای آرام کردن رو از نبستان و استراب است و هیچ اثر دیگر ندارد نه انسان از در علمی یقین پیدا میکند که این حق است که این بیشه رجمه بگید نه از در عملی این را معسیر میداند که خیر خود را به وسیل استفاره حل کند اونم خیر است نه تفاعل تفاعل ممنوع است و منحیست که لا تفاعلو بالقرآن که قرآن رو کسی حالنامه قرار بده میخواد ببیند از این تیارت سودی میبرد یا نه نفع مادی نصیبش میشود یا نه از این مسافرت بهره مادی میبرد یا نه که تفاعل بزند برآن که حالنامه بشه برای اون این منحیست اما استخاره معنیش نیست که خیر من در این است یا نه حالا خواه نفع ببرم خواه نفع نبرم خیر غیر از نفع مادی است غیر از حال است انسان اگر استخاره کرد در یه تجارتیز خوب آمد و در تجارت زراره کرد باز شاکر باشد و بداند خیر او در این بود خیر غیر از نفع است پس یه فرق است بین تفاعل به استخاره حالا که مرز تفاعل از استخاره مشخص شد استخاره جائز است تفاعل ممنوع است حالا انسان که استخاره کرد محصول این استخاره چیست از در علمی یقین پیدا میکند به غیب هرگز این چیه نیست از در عملی این را منشه برکت میداند و مؤثر میداند که در کارهای عملی مؤثر عملی باشد هرگز این چیه نیست پس استخاره نه مبدع تأثیر عملی است نه مبدع تأثیر علمی یه رفع حیرت است که انسان خود را مزمت نکند یه امیدی هم هست بنابراین انسانی که استخاره میکند این چیه نیست که این کار را منشه از هر بداند یک یا جزم پیدا کند دو بنابراین اون تفکره بنابراین اون تفکره به هابیت که توسط را ممنوع کرده شفاعت را ممنوع کرده احیانا استخاره را ممنوع کند خیال بکند که انسان به بسیارین استخاره میخواد رجمه به غیب کند علم به غیب پیدا کند یا همین کار را منشه از هر میداند این چیه نیست نه این کار را مؤثر میداند چون مؤثر کن رب العالمین است نه با این کار علم به غیب پیدا میکند چون لا یعلم الغیب الا الله و الا اولیای الهی که خدا انها را به غیب آبا کرده است که به همون تلکمه انباع الغیب نوحیه الیک غیر از اولیای الهی که به تعلیم الهی عالم غیبن کسی غیب نمیداند و غیر از ذات اقدس اله هم هیچ کسی در عالم مؤثر نیست و هر کسی در عالم مؤثر است حتی مدبرات امر معموران الهی هم فرشتوانه که مدبرات امرن معموران ذات اقدس اله هم به دست فرشتocy حتی این کار ایران میکند یا به دست انسان و دوست انسان خیلی به انسان میرساند ونابراین هم تبرک معنای خود را پیدا میکند هم تبسطل معنای خود را پیدا میکند هم شفاعت معنای خود را پیدا میکند هم استقاره اما فرق استقاره با قرآه اونست که استقاره و حکم فقهی نیست و یعنی حل کارهای عملی است قرآه یا حکم فقهی است برای حل مشکل فقهی که قرآن لکل امر مشکل که انسان در نقام فقه اگر خواست موضوعی رو تشکیص بدهد نه احکام را هرگز حکم را نمیشه با قرآن حلی کرد حکم را با همین چهار منبع باید حلی کرد یعنی کتاب و سنت و عقل و اجماع اینا منابع فقه هن و احکام فقه هن قرآن جزه منابع فقهی نیست هیچ منبعیت ندارد که انسان حکم را با او حل کند مشکلات موضوعی را و ابحامات موضوعی را او را حل می کند اونم در مسئله حقوقی ولی انسان در کارهای شخصی خود برای رفعه حیرت استخاره می کند فته هست زنه که استخاره غیر از تفاعل است استخاره جائز است و تفاعل ممنوعیه مطلب و انسانی که استخاره کرده است هرگز جزمه به غیب پیدانی می کند که بشه باید رجمه به غیب بگه من حالا غیب دانستم این نیست این دومده و استخاره را معسیر نمی داند بنایی که معسیر کل ذات اقدس اله هست او مدیر و مدبر همه چیز هاست نخ به دست اوست زرار به دست اوست یا زار رو یا نافه اوست استخاره یک وسیله است که انسان بتواند تا حدود حیرت خود را رفع کند و امید به خیرم داشته باشد همین نه این که این کار را معسیر بداند تا معاذ الله بشه با شرک و معانم داند پس نزدر توحید عملی مشکلی دارد نزدر توحید علمی مشکلی دارد و هیچ وفصیدی به هم ندارد اون چی که معروف بین مسلمین هست در بار استخاره ها همین هست نون تونروی هاییست که وحابی فکر می کند بعد مثلا ممکن تحریم بکند که انسان استخاره را معسیر بداند یا استخاره را مایه رجمه به غیب و علم به غیب بداند نون افرادی که در بعض از نوشته های بعض از بزرگان فقهی هست که اینا به وسید استخاره خواستن برهان قامو کنن بر توحید که اگر واجبی نبود چگونه بین مراجعه به قرآن و رسوندن خیر یا اتمینانه به خیر رابطه برقرار هست در همون قایده قرآه مرحوم های بجنوردی رزمان لرده یه همچی افرادی دارد بعضشون بعید هست با این که نه تنهایشون فقیه بودن حکیم هم بودن بر تقدیرشون در قواعد فقیهیشون در بحث قرآه یه همچی افرادی را فرمودن که مسئله استخاره و قرآه و امثال زانه حتی در بابه قرآه که این رو دلیل بر توحید حق گرفتن قرآن نه دلیل بر توحید هست که افرادی ایشون باشد نه منافیه با توحید هست که تفریت دیگران باشد الامرو بین الافراد و تفریت مطلب دیگران است که اگر کسی این شرطها را عمل بکند هر کون قضاهایی که قبل از نزول آیه تحریم مصرف کرده بود حلال است و اینی است که ليس على لدین آمن و عمر السالهات جناهون فی ما تعمون تمام قضاها تمام آشامیدنی ها تمام کارها اگر با تغواه همراه باشد یعنی اگر قبل از نزول تحریم و قبل از تمامیت نساب حجت اگر یک کسی خلاف بکند اون خلاف نیست نه قبل از نازل شدن آیه حرمت معیار نزول آیه حرمت نیست معیار تمام شدن نساب حجیت است یه وقت آیه نازل شده است به یک کسی نرسیده یا آیه نازل شده به کسی رسیده و در اون کراهت استفاده کرده کسی نبود برای اون تبین کند اون رو تفهیم کند که آیه دلاتی ها حرمت میکند در عصر اومر کسی میگساری کرده و اومر خواست او را حد بزند وجود مارکه استعمیر سلامون لاری فرمود این رو بین اصحاب بگردانید ببینید کسی میگوید که ما قبلن آیه حرمت خم را برای این خوندیم به این میداند یا ند اگر قبلن آیه حرمت خم را برای اون خوندن به اون توجیه شد بعدن دست به میگساری زد حد جاری کنید نفرمود به این که حالا که آیه حرمت خم نازر شده است بر چیلین کسی حد بزنید چون صرف نزول آیه کافی نیست این سه محور باید تمن بشد یک نزول آیه دو قراعت این آیه بر شخص مایین سه استنباط تام به بفهمد که این آیه نازر به کراحت نیست ناجب نزاحت نیست تاجه به حرمت است اگر چیزی سندن و دلالتن به نصاب و حجیت رسیده است از اون و بعد لیه حلکه من حلکه عن بیان خواهد بود این هم مطلع پنجون اما لا آیه که در پیش داریم فرمود در اول همیستور مبارکه ما اده ذات اغدس اله مسئله ممنوع بودن سید در حال احرام را به طور کلی اشاره کرد فرمود اولین آیه این سوره مائده این است در زمن تحلیل انعام فرمود در حال احرام سید حرام است که حرام جمع حرام است حرام یعنی شخص محرم حلال یعنی شخص محل در غبال اون اطلاقات دیگری که دارد خب ولی این روشن نیست سید بر است سید بهر است عمدی است غیر عمدی است اما در آیه محل بحث مشخص فرمود که سید بر است اونم عمدی فرمود یایوها لذین آمنون لیبلووننکم الله به شیعه من السید که تناله ایدیکم و رماهکم یه امتحان قطعی در باره کارای کچک امتحان قطعی که کارای کچک امتحان قطعی از این کلمه لام قسم با نون تأکید این استفاده می شود حتما یقینا ذات اقدسی اله شما را می آزماید به چی می آزماید به شیعه من السید این تنوینش تنوین تحقیر است شما را به چیزای کچی که امتحان میکند ببیند چی دار می آید یه چیزای کچی که سهد اولا بچه های این سید که قدرت پرکشیدن ندارد این تناله و عیدی کن یا احیانا سیدهایی که در حال خواب در کنار چادرهای شما آرمیدن خابیدن گرچه بزرگ سالن ولی چون خابیدن باز تناله و عیدی کن از سیدهای کوچک و بزرگ از حقیر و غیر حقیر خدا شما را با اینها می آزماید لیبنونکم اللهو به شیعه این من السید که تناله و عیدی کن و رماهو کن هم اون سیدهای بزرگ را که با سلاح باید شکار کنید شما را می آزماید هم این سیدهای کوچک بچه ها و جوجه ها که با دست می توانید بگیرید شما را می آزماید تناله و عیدی کن و رماهو کن این را امتحان میکنند لیعلم اللهو من یخافهو بالغیب تا معلوم بشود که ایمان به غیب دارد و از غیب می ترسد بعضی هستند که ایمانشون ایمان به شهادت است اونها فوق و آننکی کسی اونها را بترسانه اون که این فهمات هم و نار که من قدر آها به هم فی همو عذبون اینها دیگه عبادتشون خوفم من نار نیست یا هم و جنه که من قدر آها به هم فی همون امون اینا عبادتشون شوقن الی جنه نیست اینا شکرن للا هست حبن للا هست که عبادت احرار است ولی انسانهای آدی که نه در مقام ان و انن که واقعا بهشو جهنم را ببینن نه در مقام که انن که گویا ببینن اینا ایمانشون ایمان به غیب است معلوم بشود که اینا به غیب ایمان دارن یا ندارن جهنم ندیده را قبول دارن یا ندارن البته راه باز است که انسان برست به جایی که جهنم را ببیند اگر رسید توباله و حسن و معاب اما اکثری مردم که به اینجا نمیرسند لذا اکثری مردم ایمانشون ایمان به غیب است به این ایمان به غیب را هم قرآن ستود و پذیرفت که یؤمنونه به غیب اما اگرچه اونچه رسید به جایی که شهد الله انهو لا اله الله و الملائکه تو و علو الال چنین علمایی که همتهای ملائکه شاهد وحدانیت خدایم چنین علما ربانیم شاهد معاد خدا هم هستن چون مبدع و معاد یکی است چنین علمایی که شاهد شاهد وحدانیت حقا همتهای فرشتگان چنین علما هم شاهد بهشو جهنم هم هست اگر به اونجا نرسیدیم لاغد ایمان به غیب هست این حد اقل هست هم مهور امتحان حد اقل هست با تنوین تحقیر زیه کفر مود که به شیع این منصی هم ممتحنها افراد آدیان لیعلم الله من یعلم یخافهو بالغیب اون اوحدی الهی در این مراهل امتحان نمیشنن اون که حالا از حلال میگذرد از مال خود میگذرد حالا بیاد به دنبال حرام حرکت کند اونی که از مال حلال خود میگذرد اون بیاد حالا دست به حرام دراز کند اون این چنین نیست اما توده مردم احیانا دستشون به حرام دراز میشه و اما ما این توده مردم را که ایمانشون ایمان به شهادت نیست ایمان به غیبه ما اینها را میازم یه وقت کسی همتای ابراهیم خلیل علیه السلام که ادام کند وعنه علیه السلام یعنی اگر در سوریه آل امران خدا فهمد شهد الله انه لا اله الا و الملائکت و وعر ال ابراهیم خلیل فهمد وعنه علیه السلام شهدین نه تنها من مغررم به وحدانیت هستم من شاهد به وحدانیت حقه اگر این چنین شد که اونها فوق اینن که اینها را خدا با کار حرام بیازم آید اما افراد عادی که ایمانشون ایمان به غیبه است خدا اینها را میازم آید بیند بلاخره جهنم ندیده را قبول دارن یا ندارن لیعلم الله من یخافه به غیب البته ذات اقدس اله هم با این گروه زیاد کار دارد به تنظر قومن اینا که خشی الرحمنه بالغیب اینا را کاملا میستاید اونها اوهدی از انسان ها هستن که اسوه دیگران دست رسیبون ها کار آسانی نیست انسان تا خود را میبیند که نمیتواند به جهنم را ببیند شما شاید تو هر صد ازار تو هر یه میلیون نفر یه ادام پیدا کنید که خود را نبیند همو حرف نورانی مرحوم ملیسی اول رزوان الله علیه هست که ایشونتون کتاب شریف روزتون متقین ملیسی اول مرحوم محمد تقیی ملیسی قدس سر روح نه ملیسی دوبو محمد باقی رزوان الله علیه هست مرحوم ملیسی اول در همون روزتون متقین که شرح ملایه زرال فقیه ابن باویه هست ایشون اونجا دارن به این که من در مدت عمرم صد هزار یا بیش از صد هزار نفر را هدایت کردن و اما یک نفر از اون کسانی که من میخواستم پیدا نکردن خب باره صد هزار نفر را الان اگر کسی بخواد هدایت کند با این وسط رسانه های گروهی کار سختی نیست اما چهار قرن قبل کسی بخواد صد هزار نفر را هدایت کند خیلی باید اینسان بارسته باشد او مرجع تقلید بود امام جمعه بود امام جمعه بود مدرس بود زعیم اوزه علمی اسفهان بود به هر تقدیر اون توانه صد هزار نفر را هدایت کند فرمود من صد هزار نفر را هدایت کردم اما یک نفر از کسانی که این راه را تقید کند من پیدا نکردن اون کار آسانی نیست لذا قرآن با اکثری مردم که سخن میگوید مرحله من خشی الرحمان بلغیب هست لیونزر من کان کذا هست یؤمنون بلغیب هست لیعلم الله من یخافه و بلغیب هست نماننده ها فرمود خدا میاز ماید تا معلوم بشه تو بحثای امتحانی هم مرازه فرمودید که این علم علم فعیلیست و گهنم علم ذاتی اقدسه اله که در ازل بود اون همباره هست فرمود یعلم خائنه تل ایون و ما تخفی صدو چه بگوید چه نگوید خدا میداند وعلما اندلا یعلم ما فی انفوس کن فهزرو اینه حشداریست فرمود اونی که در نهانخانه شماست و حتی احیانا بر خود شما مخفیست و شما ناخداباز زیر فرمان و اون خود خود در اون درون در اون کار میکنید خدا اونه میگوند فرمود اگه حرفتون جهر بود نه تنها جهر را خدا میداند خب جهر را دیگری هم میشنبه سر را هم میداند نه تنها سر را میداند سر را هم میداند سر را خب شما هم میدانید اخفای از سر که بر خود شما مخفیست و هم یه سبون هم هم یه حسن و سنه ها اون رو خدا میداند خیلی از موارد است که انسان در خیشتن فرو برود با خبر میشه برد اما یه خودی در درون خود اوست که با خبر نیست اون خود خود میشه اخفای از سر لذا خیلی از موارد انسان گاهی کار رو بیس سال سی سال چهر سال انجام میده بعد معلوم شد دستش خالیه این که بعد معلوم شد دستش خالیه برای این که این خود اول با مرز و پیری و همه این ها از بین رفته اون خود خود اون درون خودشی نشون داد اینه که در اواخر عمر ما دیدیم کسانی که یه وقتی میگفت من پنجاه هزار کتاب رو معرفی کردم در کمال غروب همین اواخر گفت من بوی بردم خب اینا هست انسان وقتی این هجاب را دارد از اون خود خود بیخبر هست حالا وسیل مرز به وسیل پیری همه این ها فروکش کرده اون خود خود خودشی نشون میده اون اخهای از راز خودشی نشون میده اینه که انسان به هم یه حسبون و انه هم یه حسن و سنان تو اواخر عمر معلوم میشه به تو برزخ و مر ذات اقدس الان فرموندی چیزایی که شما به عنوان اصرار در دل زخیره کردید ما میدانیم چیزهایی که شما را زخیره کرده به شما از اونها بیخبرید و در فرمان اونا دارید کار میکنید اونا را ما میدانیم خب اون مربوط به علم ذات اقدس الان هست اما این که فرموند این علم فعیلیست علم فعیلی صفت فعیل خداست این یه مقدمه فعیل خداست خارج از ذات خداست این دو گاهی هست گاهی نیست حادث هست امکان دارد و همه احکام خلق برو باره این علم هست که علم فعیلیست که فرموند ما میازمائیم تا این روشن بشود که این علم فعیلیست صفت مخلوق در حقیقت این مخلوق هست صفت فعیلی خالق هست یعنی این فعیل خالق هست فعیل خالق یعنی مخلوق وگه انا خودش اعلام کرد فمود بعلمو انالله یعلم ما فی انفسکم فحذرو خب چنین ذات اقدس اله نیازی